انسان وتضادهایش

نومیدی هنگامی که به مطلق می رسد یقینی زلال و آرام بخش می شود...

انسان وتضادهایش

نومیدی هنگامی که به مطلق می رسد یقینی زلال و آرام بخش می شود...

به یک گردش چرخ نیلوفری...

شبانگه به سر فکر تاراج داشت

سحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت


به یک گردش چرخ نیلوفری

نه تاجی به جا ماند و نه نادری


***

همانا انسان در دنیا تخته نشان تیرهاى مرگ، و ثروتى است دستخوش تاراج مصیبت‏ها؛ با هر جرعه نوشیدنى، گلو رفتنى، و در هر لقمه‏اى، گلوگیر شدنى است، و بنده نعمتى به دست نیاورد جز آن که نعمتى از دست بدهد، و روزى به عمرش افزوده نمى‏گردد جز با کم شدن روزى دیگر. پس ما یاران مرگیم، و جان‏هاى ما هدف نابودى‏ها، پس چگونه به ماندن جاودانه امیدوار باشیم. در حالى که گذشت شب و روز بنایى را بالا نبرده جز آن که آن را ویران کرده، و به اطراف پراکند.

نهج البلاغه حکمت 191


نظرات 2 + ارسال نظر
معطل آباد سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 10:35

دیروز در مراسم تشیع جنازه جوان عزیز :

اقای سید باقر حقانی دقیقا به همین مطالب فکر میکردم.

واقعا مانده ایم با یک دنیای بی ارزش .

خدا رحمتش کنه

فریناز جمعه 8 بهمن 1389 ساعت 15:23

خداوندا میخواهم چنان این جا زندگی کنم که تو خود مرا ببری پیش خودت....میخواهم ذره ای از تو را بیاورم اینجا....ما که اجازه نیافته ایم هنوز که به خدمتت رسیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد