دلم برای بوی بهار تنگ است
دلم برای خاک نم خورده روستا تنگ است
دلم برای پدرم و مادرم تنگ است
دلم برای قدم زدن در جایی بدون دود و صدا تنگ است
دلم برای قدم زدن در شب پرستاره کویر تنگ است
دلم برای بودن در جایی که دلها پاک است، تنگ است
دلم برای هوای خاکی تنگ است
دلم برای بادهای گرم تنگ است
دلم برای خیلی چیزها و خیلی ها تنگ است
دلتنگی هم حس قشنگی است؛ خوشحالم که دلم زنگ نزده!
سلام و خسته نباشید:
نوشته های شما مرا بیاد دوست عزیزمان مرحوم زنده یاد آقای فغانی انداخت که روزهای بعد از عاشورا اظهار دلتنگی شان از مراسمات محرم و نخل برداری در منطقه را بیان داشته بودند .
دلتنگی ها این روزا مشترک گشته اند...
کاش می شد دلی را باز کرد...
کاش خدا دلهایمان را گشادتر دوخته بود!
هر چه بزرگ تر می شویم دلتنگی ها بیشتر به ما فشار میآورد
دلتان همیشه شاد ومهربان باد
دلم برای باران تنگ است...
دلم برای خدا تنگ است...
دلم برای....
خیلی مطالب جالبی می نوسید موفق باشید.