آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
اما گرفته دور و برش هاله ئی سیاه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگی ما همه جا وول میخورد
هر کنج خانه صحنه ئی از داستان اوست
در ختم خویش هم بسر کار خویش بود
بیچاره مادرم
هر روز میگذشت از این زیر پله ها
آهسته تا بهم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از این بغل کوچه میرود
چادر نماز فلفلی انداخته بسر
کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
او فکر بچه هاست
هرجا شده هویج هم امروز میخرد
بیچاره پیرزن ، همه برف است کوچه ها
ادامه مطلب ...
هنگامی که حضرت قائم بین حجرالاسود و مقام ابراهیم ظهور می کند، صدای خود را به پنج ندای زیر بلند کرده می فرماید:
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَا الامامُ القائمُ الثانی عَشَرَ
أَلا یا أهْلَ الْعالَمِ اَنَّ جَدّیَ الْحُسَیْن سَحَقوهُ عُدواناً
ای مردم جهان! من امام قائم هستم،
ای مردم جهان! من شمشیر بران انتقام گیرنده هستم.
ای مردم جهان! جدم حسین ع را تشنه شهید کردند.
ای مردم جهان! جدم حسین ع را بعد از کشته شدن برهنه بر زمین انداختند.
ای مردم جهان! پیکر جدم حسین ع را پس از کشته شدن، از روی دشمنی، پامال سم اسبان و ستوران قرار دادند.
اى سید ما!
اى مولاى ما!
ما آنچه باید بکنیم، انجام میدهیم؛
آنچه باید هم گفت، هم گفتیم و خواهیم گفت.
من جان ناقابلى دارم، جسم ناقصى دارم،
اندک آبرویى هم دارم که این را هم خود شما به ما دادید؛
همهى اینها را من کف دست گرفتم،
در راه این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد؛اینها هم نثار شما باشد.
سید ما!
مولاى ما!
دعا کن براى ما!
صاحب ما تویى؛
صاحب این کشور تویى؛
صاحب این انقلاب تویى؛ پشتیبان ما شما هستید؛
ما این راه را ادامه خواهیم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهیم داد؛
در این راه ما را با دعاى خود، با حمایت خود، با توجه خود، پشتیبانى بفرما
آمین
انت الطالب و المطلوب .
بوسیدن دست مادر، کوه کندن نیست. هرچند این «من» ی که تو برای خودت ساخته ای، کمتر از کوه نیست. می دانم که دوستش داری ولی راستش را بخواهی، اصلاً قدرش را نمی دانی.
خسته شدی از این حرف که شدی! وجدان برای یادآوری است دیگر!