پی نوشت: امیدوارم بدردتون بخوره. ما که نتیجه گرفتیم. امیدوارم باقیات الصالحاتی باشه برامون! :)
" هرکی عمل کرد و نتیجه گرفت، واسه ده نفر با حفظ منبع بفرسته. یکی نفرستاد، سر جلسه تقلبش رو گرفتن. حتی یکی از دانشگاه اخراج شد. "
با سلام خدمت دوستان
عشق آباد از هوا! خیلی جالبه. داشتم تو نقشه ی گوگل محوطه ی عشق آباد می گشتم، گفتم بذارم شما هم حالش رو ببرید.
آهان! عشق آباد نمی دونید کجاست؟! خب معلومه، پایتخت ترکمنستان! نه بابا شوخی کردم. عشق اباد کشوری ست مستقل در محدوده دشت کویر که ماجراهایی دارد بس خواندنی. و بنده حقیر در وسط این کویر سرسبز! پا به عرصه هستی گذاشته ام!
خب اگه نخوایم خیلی ادبی ش بکنیم، منظور اینه:
مِ عِشقابادیُم
من عشق ابادی ام!
I come from loveLand (LoveCity)
خلاصه! عظمت کویر و زیبایی ش به ماسه های نرم و شبای مهتابیه. آرامشی که شبای کویر میده، دریا و جنگل و هیچ چیزی نمیده! و این رو به جد میگم و بحث تعصب و این حرفا رو نکشین وسط!
همه دوستان رو توصیه می کنیم که بیاین و سری به این کویر بزنین..
عشق آباد. شهری از شهرهای شهرستان طبس در استان یزد(داخل پرانتز شاید بیرجند!!)
با یاد خدا
واقعا در عجبم!!
چرا ما بلد نیستیم گروهی کار کنیم؟
مشکل ما چیست؟
آیا سیستم آموزشی ما را اینجوری بار آورده است؟
چندماهی است با دوتا از دوستان همکلاسی، شرکتکی! راه انداختیم و به قول دوستان "دنبال یه لقمه نون حلال" هستیم. خدا روشکر با هم مشکلی نداشتیم. اگر چه ناراحتی های کوچکی اول کار از بی تجربی گی ما پیش اومد. اما واقعا نمی دونم چرا با کار گروهی مشکل داریم. یعنی واقعا بلد نیستیم گروهی کار کنیم. تقسیم کار برامون سخته. شاید عادت کردیم به تک نفره کار کردن.
و جالب تر از همه اینکه خودم بدتر از همه هستم.
البته نه اینکه کار گروهی نمی کنیم، اما اونجوری نیست که باید باشه!
شاید فقط بی تجربه ایم. فکر کنم مشکل از همون سیستم آموزشی باشه!