-
آیا شجریان چهره ماندگار ماست؟!!
شنبه 6 آذر 1389 01:35
من موسیقی دان نیستم و چندان علاقه ای نیز به موسیقی ندارم. این نداشتن علاقه یک موضوع شخصی است، بنابراین کاری به صدای آقای شجریان ندارم. صدایش باشد متعلق به همه کسانی که صدایش را دوست دارند. اما در گوشه و کنار می شنویم که چرا در همایش چهره های ماندگار شجریان نباشد و فلانی باشد؟ و یا چرا اینها از روی خوش آمد و تملق گویی...
-
سخنی که قابل توصیف نیست
پنجشنبه 4 آذر 1389 23:19
نامه امام علی(ع) به مالک اشتر: ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن ، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی
-
الهی! اگر از دنیا نصیبی است
پنجشنبه 4 آذر 1389 01:13
الهی اگر از دنیا نصیبی است به بیگانگان دادم و اگر از عقبی مرا ذخیره یی است به مومنان دادم ـ در دنیا مرا یاد تو بس و در عقبی مرا دیدار تو بس. دنیا و عقبی دو متاعند بهایی و دید نقدیست عطائی ـ الهی گل بهشت در چشم عارفان خار است و جوینده تو را با بهشت چه کار است؟ الهی اگر بهشت چشم و چراغ است بی دیدار تو درد و داغ است....
-
فراماسونری در ویکی پدیا دانشنامه آزاد!!!
سهشنبه 2 آذر 1389 03:19
ویکی پدیا سایت دانشنامه مرجعی است که خود را این گونه معرفی می کند: به ویکیپدیا خوشآمدید؛ دانشنامهای آزاد که همه میتوانند آن را ویرایش کنند اما واقعا شما فکر می کند همین طور است؟ هرکسی ویرایش کند و....؟ ویکی پدیا درمورد اطلاعات علمیِ محض دانشنامه ای نسبتا قابل اعتماد است، اما در مورد مسائلی که رنگ و بوی تفکر و...
-
نظارت استصوابی بر فلسفه
سهشنبه 2 آذر 1389 01:40
الف) در خبرها خواندم که یونسکو اجلاسی که قرار بود به مناسبت روز جهانی فلسفه در ایران برگزار شود، را لغو نمود. پیشتر خبر اعتراض افرادی مثل جهانبگلو و نیکفر و … را شنیده بودم که مدعی بودند حکومت ایران دیکتاتور است و با روشنفکران چنین و چنان می کند! و مدعی شده بودند که برگزاری روز جهانی فلسفه در ایران مشروعیت دادن به...
-
دلم گرفته
چهارشنبه 20 آبان 1388 17:23
وقتی دلم میگیره نمی دونم چیکار کنم؟ به کی بگم؟! اصلا حوصله نوشتن ندارم. واژه ها، احساسات و کلمات مدام توی ذهنم با سرعت میان و میرن و من قبل از اینکه حتی فرصت کنم بگم:"هی!، کجا؟"؛ رفتن... قبل از اینکه فرصت کنم اونا رو روی کاغذ بیارم، گم شدن... خسته میشم از این زندگی و این روزمرگی. دلیلش رو نمی فهمم. مسخره ست....
-
شک
یکشنبه 5 مهر 1388 19:39
نمی دونم چی می خوام بنویسم. یه مدته سردرگمم. به همه چیز شک کردم. هر چه قدرم سعی می کنم از این شک دربیام انگار نمیشه. انگار نمی خوام. انگار می ترسم. می ترسم. اگه بخوام دربیام باید قوی باشم. باید از یه چیزایی بگذرم. اونا رو چکار کنم. تازه، اومدیم و من گذشتم... تا کی ادامه پیدا می کنه؟؟ این بار اولم نیست که این حالتا پیش...
-
روحی آرام، یعنی خوشبختی
شنبه 31 مرداد 1388 23:41
ایمان، پستی و بلندی دارد... یک روز در اوج در آسمانها سیر می کنیم و یک روز در پستی شهوت و حیوانیت. وقتی که با خویشتن خویش تنها می شویم، می توانیم به اوج برسیم و وقتی قدم به بطن جامعه می گذاریم، تازه میفهمیم که چه قدر ضعیفیم، زبونیم، پستیم و خوار. چه قدر ضعیفیم که آن احساس قشنگ را به یک خیال می فروشیم. شاید به یک خیال...
-
حرفهایی که باید زد
سهشنبه 27 مرداد 1388 11:22
تا حال حرف زدن زبان را می شنیدم، حرف زدن قلم را می خواندم، حرف زدن اندیشیدن را، حرف زدن خیال را و حرف زدن تپش های دل را، حرف زدن بی تابی های دردناک روح را، حرف زدن نبض را در آن هنگام که صدایش از خشم در شقیقه ها می کوبد و نیز حرف زدن سکوت را می فهمیدم ... ببین که چند زبان می دانم! من می دانم که چه حرف هایی را با چه...
-
همه افلاک تویی
چهارشنبه 21 مرداد 1388 18:50
نه مرادم ، نه مریدم، نه پیامم ، نه کلامم، نه سلامم ، نه علیکم، نه سپیدم ، نه سیاهم، نه چنانم که تو گویی ، نه چنینم که تو خوانی ، نه آنگونه که گفتند و شنیدی ، نه سمائم ، نه زمینم ،نه به زنجیر کسی بسته ام و برده دینم ، نه سرابم ، نه برای دل تنهایی تو جام شرابم ، نه گرفتار و اسیرم ، نه حقیرم ، نه فرستاده پیرم ، نه به هر...
-
انسان یا آدم؟؟
شنبه 20 تیر 1388 21:41
انسان یا آدم؟ آدم یا بشر؟ بشر یا موجود؟ موجود یا حیوان؟ حیوان یا شکم؟ شکم یا عقل؟ عقل یا احساس؟ کاش میشد فکر نکرد! کاش میشد انسان نبود! کاش میشد پوچ بود... اما نه... نمی توانم! من انسانم و به حکم انسان بودن، به حکم داشتن عقل، به حکم داشتن دل و گوهری به نام وجدان! نمی توانم... از خویش نمی توانم فرار کنم.به کجا بروم؟ به...
-
آخر ای مردم...
شنبه 20 تیر 1388 21:34
آخر ای مردم دلم تنگ است. دلم تنگ است. تصاویر خیال انگیز رویاهای دیروزم، همه امروز بیرنگ است. بلی دیریست افکار پریشانم گرفتار معمایی است معلومات آن مجهول، و مجهولات آن بر طبق مفروضات عینی ناهماهنگ است نمی دانم چرا چرخ زمان لنگ است نمی فهمم چرا چشم کسان تنگ است و یا اصلا چرا، اصلا چرا اینقدر در دنیا تفنگ و ارتش و ستوان...
-
مثل باران
جمعه 12 تیر 1388 22:01
من نمیگویم درین عالم گرم پو، تابنده، هستی بخش چون خورشید باش! تا توانی، پاک، روشن، مثل باران، مثل مروارید باش!
-
نومیدی مطلق؛ یقینی زلال و آرام بخش
یکشنبه 10 خرداد 1388 11:14
نومیدی هنگامی که به مطلق می رسد یقینی زلال و آرام بخش می شود. چه قدرت و غنائی است در ناگهان هیچ نداشتن! اضطرابها همه زاده ی انتظارها است. هیچ گودئی در راه نیست. در این کویر فریب سرابی هم نیست. جاده ها همه خلوت،راه ها همه برچیده و چه می گویم؟ هستی گردوئی پوک! به انتهای همه ی راه ها رسیده ام، جهان سخت فرتوت و ویرانه...
-
اگر می خوانم،می جویم و ...
یکشنبه 10 خرداد 1388 10:59
اگر می خوانم،می جویم،می یابم و می گویم، انگیزه ام دردی است که ریشه در جانم دارد. و اگر از اینهمه سر بتابم، درد با جان یکی شده ،خواهدم کشت. بیماری مرگ آوری هست که به تاریخ ، فرهنگ ، مذهب و مردممان هجوم آورده است و یک لحظه غفلت همه چیز را نابود خواهد کرد. این است که آرام نمی یابم، چرا که درد شدیدتر از آن است که فرصت...
-
آسمان می خواندم
یکشنبه 10 خرداد 1388 09:48
آسمانی مرا می خواند پر از لبخند... پر از عشق ... پر از گشایش چند پنجره صبح ... پر از تو ...
-
کویر ... آسمان ... سکوت...
یکشنبه 3 خرداد 1388 11:42
کویر ... آسمان ... سکوت این سه همسایه ی همیشگی من ،هم چنان در آستانه ی خانه ام به انتظار ایستاده بودند... کویر ، افق در افق تا چشم کار میکرد در برابرم دامن کشیده بود و از همه سو تا بی نهایت دور رفته بود ،سوخته و تافته ، غمگین و پرسراب و آسمان بر بالای سرم ایستاده سکوت کرده بود ، زلال ، آبی و پرآفتاب... ایستاده بودم و...
-
سلام رو دوست دارم...
یکشنبه 3 خرداد 1388 11:30
سلام! چه واژه قشنگی... سلام به خودم. سلام به خودت. سلام به همتون.. می خوام بنویسم، از کی؟ از کجا؟ نمی دونم. احساساتی که دوستشون ندارم. به بعضیاشون اعتقادی ندارم. اما نمیشه. دست از سرم برنمیدارن. چاره ش چیه؟ بمیرم و خلاص شم؟ شاید بعدا یه فکری براشون کردم. اینا رو برا هیشکی نمی نویسم. اینا رو برا خودم می نویسم. شاید...