من موسیقی دان نیستم و چندان علاقه ای نیز به موسیقی ندارم. این نداشتن علاقه یک موضوع شخصی است، بنابراین کاری به صدای آقای شجریان ندارم. صدایش باشد متعلق به همه کسانی که صدایش را دوست دارند.
اما در گوشه و کنار می شنویم که چرا در همایش چهره های ماندگار شجریان نباشد و فلانی باشد؟ و یا چرا اینها از روی خوش آمد و تملق گویی و غیره اعمال سلیقه می کنند؟! چرا ربنای او در ماه رمضان پخش نمی شود؟ و حرفهایی از این قبیل.
ناگریز دیدم مطالبی گردآوری! و بنویسم که البته چیز جدیدی نیست و نگاهی به تاریخ گذشته و حال است.
شجریان اگر صرفا یک خواننده بود که مطمئنا با او مثل خواننده و با معیار هنرش رفتار و تقدیر می شد. اما شجریان خود نخواسته و نمی خواهد که صرفا یک خواننده باشد. گاهی می گوید که من سیاسی نیستم، اما همیشه اظهارنظرهای بحث برانگیز سیاسی می کند که همیشه مورد سوء استفاده دشمنان جمهوری اسلامی قرار می گیرد.
شجریان درحالی بر ضد جمهوری اسلامی و انقلاب اظهارنظر می کند که کارشناسان امور فرهنگی و هنری معتقدند که شجریان تمامی ثروتهای هنری و مادی و معنوی خود را مدیون انقلاب اسلامی است، چرا که با وقوع انقلاب 1357 بساط بسیاری از خوانندگان کوچه بازاری و سنتی برچیده شده و در واقع میدان فعالیت به دست شجریان و یکی دو نفر دیگر افتاد و صدا و سیما نیز در معرفی او به مردم نقشی بهسزا ایفا کرد.
شجریان که در سالهای آغازین انقلاب اسلامی سال 1357 در یک منزل استیجاری در یکی از نقاط تهران زندگی میکرد، اینک او به عنوان یکی از مردان ثروتمند ایرانی محسوب میشود. (طبق گفته های خودش در بی بی سی فارسی)
اگر گفته هایش را در مصاحبه با بی بی سی و تلویزیون استرالیا! پیگیری کنید حقیقتا گمان کنم متعجب شوید. ایشان حتی به پخش صدایش روی تصویر ورود امام خمینی به ایران هم اعتراض داشته و دارد. امام خمینی که مورد اتفاق همه سیاسیون ایران است! حرفهای جالب دیگری هم دارد... جدایی دین از سیاست! و ....
گزیده هایی از مصاحبه های شجریان در رسانه های مختلف
1- شجریان در اعتراض به پخش تصویر امام خمینی (ره) بر روی تصنیف «ایران ای سرای امید» به بیبیسی فارس میگوید: «آن آهنگ یک حالت رستاخیزی را در جامعه نشان میدهد اما دیدم که اینها روی این آهنگ تصویر آقای خمینی را نشان میدهند که دارد از پلههای هواپیما پایین میآید، خب من این آهنگ را برای ایشان نخواندم که! و دیدم که صدا و سیمای جمهوری اسلامی دارد از آهنگهای من سؤاستفاده اینجوری میکنند.»
2- شجریان با بیبیسی فارسی: «حقیقتش من از اولش هم انقلابی نبودم ولی دور و بر من همهاش افرادی بودند که گرایش سیاسی و چپی داشتند و مجبور بودم توی آن بچهها باشم، چون اطراف من همه سیاسی حرف میزدند»
3- شجریان به سیانان گفت: «در طول 31 سال گذشته حتی یک هفته یا یک روز هم احساس شادی نکردم!»
4- شجریان در تلویزیون استرالیا گفت: «30 سالی است که مذهب در سیاست وارد شده و حکومت را به دست گرفته و نتیجه بسیار بدی داشته است! و همه! به این باور رسیدهاند که باید دین و مذهب از سیاست جدا شود...»
5- شجریان در پاسخ به سؤال خبرنگار شبکه تلویزیونی اس.بی.اس استرالیا درباره این که با خواندن آواز دخترش در برابر مردان و ترانههای سیاسی خود آیا قصد دارد با این کارها با جمهوری اسلامی دهنکجی کند، میگوید: «آنها راه خودشان را میروند و میگویند قوانین الهی است و قابل تعویض نیست ... آنها کار خودشان را میکنند و ما هم کار خودمان را میکنیم.»
اینها تنها گوشه هایی از اظهارنظرهای صریح شجریان است.
البته تناقضگوییهای فراوانی هم در نظرات شجریان در این برنامه وجود دارد. محمدرضا شجریان در گفتوگو با بیبیسی توضیح میدهد که در زندگیاش هیچگاه گرایش سیاسی خاصی نداشته ولی میگوید که همیشه با خواستههای مردم برای آزادی و دموکراسی همسو بوده است، یعنی از یک طرف خود را خارج از چارچوبهای تعریف شده سیاسی به حساب میآورد و از طرف دیگر تندترین انتقادات خود را به رئیس جمهور و نظام جمهوری اسلامی بیان میکند.
چندی پیش روزنامه نگاری در یادداشت های خود بین هنر و سیاست شجریان تمایز قائل شده بود و از مسئولان خواسته بود که این دو مقوله را با هم مخلوط نکنند! این در حالی است که جناب شجریان این دو مقوله را آنچنان با هم مخلوط کرده که اینک به هیچ عنوان نمیتوان میان آنها نقطه تمایزی قایل شد.
حال جای این سؤال اساسی باقی است، فردی که هیچگونه اعتقادی به نظام جمهوری اسلامی ندارد، چرا و به چه دلیلی باید صدای او از رسانه ملی پخش شود؟ یا در چهره های ماندگار او را ماندگار بنامیم؟! و یا با پول بیت المال او را تجلیل کنیم؟!
شجریانی که با مواضع ضد انقلابی خود به نوعی وطن فروشی را در رسانههای جهان به عینه به نمایش گذاشت و در هر کشوری و در هر رسانهای طبل رسوایی جمهوری اسلامی را به زعم خویش نواخت و حتی اوج بیاعتقادی خود را به امام امت، آن مراد ملت ایران نشان داد، چه ضرورتی دارد که صدای چنین فردی که با صراحت به باورهای اعتقادی مردم ایران تاخته است، اینک در پای سفره ارزشمند افطار پخش شود و به راستی چرا باید ملت ایران با صدای فردی که به ارزشهای آنها خیانت و توهین کرده است، روزه خود را افطار کنند؟
به واقع اگر ما دین را میزان نگرش خود قرار دهیم، به نظر شما چه رویکردی را باید در مقابل این شخص اتخاذ کنیم؟؟!! حال آنکه سیاست ما باید! عین دیانت ما باشد.
پی نوشت: گفتار بالا تطهیری برای تمامی عملکرد دولتمردان جمهوری اسلامی نیست!
الف) در خبرها خواندم که یونسکو اجلاسی که قرار بود به مناسبت روز جهانی فلسفه در ایران برگزار شود، را لغو نمود.
پیشتر خبر اعتراض افرادی مثل جهانبگلو و نیکفر و … را شنیده بودم که مدعی بودند حکومت ایران دیکتاتور است و با روشنفکران چنین و چنان می کند! و مدعی شده بودند که برگزاری روز جهانی فلسفه در ایران مشروعیت دادن به جمهوری اسلامی است.
ب) از طرف دیگر از شهریور ماه روندی در سایتهای ضد انقلاب داخلی و خارجی شروع شد که جمهوری اسلامی ایران میخواهد اساتید مستقل را از دانشگاه بیرون کند و کتابهای دانشگاهی چون خیلی آگاهی دهنده است و شیوه مستبدان و دیکتاتورها را بر ملا میکند سانسور خواهد شد. جمهوری اسلامی دَم از علوم بومی و اسلامی میزند در حالی که علم در محدوده ملاحظات سایسی نمیگنجد… خلاصهی کلام اینکه آماج تیرهای خود را بر بومی کردن علوم انسانی قرار دادند و داد و فغان به راه انداختند که علم پدیدهای جهانی (یونیورسال) است. مربوط به انسانهاست نه حکومت؛ مگر میشود روانشناسی اسلامی، سیاست اسلامی …
ج) حال این سوال مطرح میشود که اگر حکومت هیچ ربطی به جهتدهی و سازوکار علم ندارد، زیرا موضوع علم نمیتواند ایدئولوژیک باشد، چرا یونسکو از برگزاری روز جهانی فلسفه در ایران خوداری نمود؟ مگر در ایران فلیسوف نداریم؟ آیا این کار مدعیان علم توهین به فلاسفهی ایران نیست؟
از سوی دیگر اگر جهانبینی انسان در علوم (انسانی) دخیل نیست، چرا این همه حمله به طرح بومی کردن دروس دانشگاه میکنند؟
سایتهای ضد انقلاب فردای لغو اجلاس یونسکو با شوقی آشکار تیتر زدند فلسفه را به نااهلان نسپاریم! و یادشان رفته بود که تا دیروز بر جمهوری اسلامی میتاختند؛ چرا که جمهوری اسلامی در صدد است تا علم غیرکاربردی را از دانشگاههای خود به سمت کارا و بومی بودن سوق دهد. بر نظارت استصوابی شواری نگهبان میتازند، نظارتی که همه کشورها به طرق مختلف اعمال میکنند اما خود بر اندیشه و علم نظارت استصوابی روا میدارند!
واقعا اگر علوم انسانی به قول اینان پدیدهای تجربی و کاملا مستدل است و جهانبینی فیلسوف در تحقیقاتش تاثیر ندارد چرا از برگزاری این اجلاس که اساسا ربطی به حکومت ندارد( چون حوزه کاملا مستقلی دارد) جلوگیری کردند؟
اگر حرف ضد انقلاب درست باشد بهترین فرصت بود تا در میز مباحثه علوم جهانیتان را گسترش میدادید و به زعم خودتان مشتی دوباره بر حیثیت جهوری اسلامی میزدید! اگر منطق و فلسفه محور هستید!
اگر هم ایدئولوژی و جهان بینی فیلسوف و روشنفکر در درک سیاست، اقتصاد، جامعه و …. موثر است چرا سعی در چپاندن علوم غربی خود به همه کشورها دارید؟
یاد اصطلاح چپ ها افتادم که میگویند جهان لیبرال ـدموکراسی همه چیز را دستمایهای برای اهداف کاپیتالیتی خود قرار میدهد حتی علم را و هنگامی که ژورنالهای کاملا علمی شان را ورق میزنیم همان ژورنال هایی که برای درج مقاله حتما باید هزاران فاکتور را مراعات کنید، به یک باره مقالهای چشم بیننده را به خود جلب میکند: صدای اکبر گنجی از ایران! گاف دوستداران علوم کاپیتالستی مسبوق به سابقه است… یادمان نرفته مجله فارن پالسی که فارغ التحصیل دانشگاه آزاد را متفکر سوم جهان شمرد!( البته قصد جسارت به هیات علمی و دانشجویان کوشای این دانشگاه را ندارم) همان نخبهای که پایان نامهاش در دانشگاه آزاد تهران مرکز موجود است و می توانید سطح علمی اش را خود ارزیابی کنید.
شعارهای آزاداندیشی، بی ارتباطی علم از جهان بینی فیلسوف و سکولاریسم، … چماقی است تا با آن بر سر ملت هایی بکوبند که نمی خواهند استیلای تکنولوژی و دانشگاه معطوف به استیلای غرب را بپذیرند و جرات پرسش گری را در وجود نقاد خویش می پرورانند. براستی که جسم سقراط را یکبار کشتند ولی افکارش را هزاران سال و هزاران بار است که طعمه شوکران کج اندیشی و استثمار دیگران می شود.