انسان وتضادهایش

نومیدی هنگامی که به مطلق می رسد یقینی زلال و آرام بخش می شود...

انسان وتضادهایش

نومیدی هنگامی که به مطلق می رسد یقینی زلال و آرام بخش می شود...

ما ادعاهای بی ستونیم!

ما ادعاهای بی ستونیم !  لرزان و بی تحمل !
سقفی از سایه، بر سر هیچ مظلومی از نان خورانت نیستیم.
به کارت نیامدیم و نخواهیم آمد.
سربارت بوده ایم و بی منفعت و...
تا کی به رومان نیاوری و تاکی پذیرای  مهمانی باشی ،  که 70 سال قصد خوردن و خوابیدن دارد.
گاه خجالت میکشیم .
ولی زود از یادمان میرود .

انگار تو از یادمان میبری ؛‌ که بد نگذرد به این «  کم بهرگان از سفره معرفت » !


هوار ثانیه های زیر خاکستر

یا غفور الرحیم

با تو مینشینم و میخوانم « ادله نفی کنندگان وجود نازنین تو را» !‌
چه زیبا مینویسند و چه  هوشمندانه انکارت میکنند.
انگار که قدم به قدم و  خط به خط  تو یاریشان داده ای!
انگار که بر خود فرض کرده ای ؛  که هیچ محتاجی را بی مساعدت نگذاری ...

... ولو برای شکستن شیشه های خانه ات.

چه با محبت نگاهشان میکرده ای،

زمانی که می نوشتند از " توهم خدا "!


هوار ثانیه های زیر خاکستر

به یک گردش چرخ نیلوفری...

شبانگه به سر فکر تاراج داشت

سحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت


به یک گردش چرخ نیلوفری

نه تاجی به جا ماند و نه نادری


***

همانا انسان در دنیا تخته نشان تیرهاى مرگ، و ثروتى است دستخوش تاراج مصیبت‏ها؛ با هر جرعه نوشیدنى، گلو رفتنى، و در هر لقمه‏اى، گلوگیر شدنى است، و بنده نعمتى به دست نیاورد جز آن که نعمتى از دست بدهد، و روزى به عمرش افزوده نمى‏گردد جز با کم شدن روزى دیگر. پس ما یاران مرگیم، و جان‏هاى ما هدف نابودى‏ها، پس چگونه به ماندن جاودانه امیدوار باشیم. در حالى که گذشت شب و روز بنایى را بالا نبرده جز آن که آن را ویران کرده، و به اطراف پراکند.

نهج البلاغه حکمت 191


و اما عشق...


تیشه و کلنگم را برداشته ام...


تو فقط بگو کدام کوه!