انسان وتضادهایش

نومیدی هنگامی که به مطلق می رسد یقینی زلال و آرام بخش می شود...

انسان وتضادهایش

نومیدی هنگامی که به مطلق می رسد یقینی زلال و آرام بخش می شود...

دلم تنگ است

دلم برای بوی بهار تنگ است

دلم برای خاک نم خورده روستا تنگ است

دلم برای پدرم و مادرم تنگ است

دلم برای قدم زدن در جایی بدون دود و صدا تنگ است

دلم برای قدم زدن در شب پرستاره کویر تنگ است

دلم برای بودن در جایی که دلها پاک است، تنگ است

دلم برای هوای خاکی تنگ است

دلم برای بادهای گرم تنگ است

دلم برای خیلی چیزها و خیلی ها تنگ است


دلتنگی هم حس قشنگی است؛ خوشحالم که دلم زنگ نزده!


نظرات 4 + ارسال نظر
محمودی پنج‌شنبه 19 اسفند 1389 ساعت 06:03 http://www.sedjavad220.blogfa.com

سلام و خسته نباشید:

نوشته های شما مرا بیاد دوست عزیزمان مرحوم زنده یاد آقای فغانی انداخت که روزهای بعد از عاشورا اظهار دلتنگی شان از مراسمات محرم و نخل برداری در منطقه را بیان داشته بودند .

فریناز جمعه 20 اسفند 1389 ساعت 07:29

دلتنگی ها این روزا مشترک گشته اند...

کاش می شد دلی را باز کرد...

کاش خدا دلهایمان را گشادتر دوخته بود!
هر چه بزرگ تر می شویم دلتنگی ها بیشتر به ما فشار میآورد


دلتان همیشه شاد ومهربان باد

مهدیه یکشنبه 22 اسفند 1389 ساعت 19:12 http://mtala70.blogsky.com

دلم برای باران تنگ است...
دلم برای خدا تنگ است...
دلم برای....

رهگذر یکشنبه 28 فروردین 1390 ساعت 15:19

خیلی مطالب جالبی می نوسید موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد