انسان وتضادهایش

نومیدی هنگامی که به مطلق می رسد یقینی زلال و آرام بخش می شود...

انسان وتضادهایش

نومیدی هنگامی که به مطلق می رسد یقینی زلال و آرام بخش می شود...

بارون رو دوست دارم هنوز...

دیشب برای اولین بار بارون اومد!!

و من متوجه ریزش بارون نشدم!!

خیلی بد شد!!


ساده بنظر میرسه، اما واقعا حیف شد. حیف شد که ایستادن در زیر بارون رو از دست دادم! حیف شد که رحمت خداوندی رو حس نکردم!


نمی دونم تا حالا شده براتون که بخواین دستاتونو باز کنین و دلتون بخواد آغوشتون اینقدر جا داشته باشه که همه ی منظره پیش روتون رو در آغوش بکشین! من خیلی وقتا این حس رو دارم!!


آخ که چه حسی داره تو بارون قدم زدن!!


بارون رو دوست دارم هنوز

چون تو را یادم میاره...




با خوندن اینا احتمالا یاد یه آدم عاشق افتادین؛ باید بگم که من عاشق نیستم،اما عشق رو دوست دارم!



نظرات 1 + ارسال نظر
محمودی دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 23:53 http://sedjavad220.blogfa.com

باز باران با ترانه

با گهر های فراوان

.......

یادش بخیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد