انسان وتضادهایش

نومیدی هنگامی که به مطلق می رسد یقینی زلال و آرام بخش می شود...

انسان وتضادهایش

نومیدی هنگامی که به مطلق می رسد یقینی زلال و آرام بخش می شود...

الهی! اگر از دنیا نصیبی است

الهی اگر از دنیا نصیبی است به بیگانگان دادم و اگر از عقبی مرا ذخیره یی است به مومنان دادم ـ در دنیا مرا یاد تو بس و در عقبی مرا دیدار تو بس. دنیا و عقبی دو متاعند بهایی و دید نقدیست عطائی ـ الهی گل بهشت در چشم عارفان خار است و جوینده تو را با بهشت چه کار است؟ الهی اگر بهشت چشم و چراغ است بی دیدار تو درد و داغ است.
الهی بهشت بی دیدار تو زندان است و زندانی به زندان برون نه کار کریمان است.
الهی اگر به دوزخ فرستی دعوی دار نیستم و اگر به بهشت فرمایی بی جمال تو خریدار نیستم. مطلوب ما بر آر که جز وصال تو طلبکار نیستم. الهی!
من به حور و قصور ننازم،اگر نفسی باتو پردازم،از آن هزار بهشت سازم. "

و در پایان:
کریما مشتاق تو بی تو زندگانی چون گذرد؟ آرزومند بتو از دست دوستی تو یک کنار خون دارد ـ بی تو ای آرام جانم زندگانی چون کنم؟ چون نباشی در کنارم شادمانی چون کنم؟

خواجه عبداله انصاری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد